توضیحات طراح قالب ArefAj Network@Network Edit Bay ArefAj موضوعات
دیگه نیازی نیست داخل گوگل بگردید!!! فقط سایت ArefAj
زمرد بعد از عمل سقط یه مقدار سلامتی اش رو بازیافته ولی اقبال باور نمی کنه و می گه اینها همه فیلم تو بوده تا دوباره خودتو به نجیب بچسبونی که زمرد میگه موقع دریافت ازمایش نجیب هم با من بود ببین چه شوهری دارم که از یک زن مریض رو به یه زن سالم تبدیل کرد و خلاصه حرصشو در اورد . از طرفی ریحان برای اینکه اجه دست از سر شوهرش برداره به نجیب یکی از مردای شرکت رو پیشنهاد داد تا به اجه بگه با اون مرد زن دار رابطه نداشته باشه و به جاش با این مرد ازدواج کنه که بعد اجه پیش ریحان می ره و می گه تو نمی تونی برای من تصمیم بگیری.
ریحان میگه اما زندگی من هم هست تو پدر بچه من که هنوز به دنیا نیومده و پدر یوسف رو گرفتی و تو ازدواج ۱۵ ساله منو خراب کردی پس من چی بگم. از طرفی اجه بعد از این بحث پیش نجیب می ره و میگه می خواد با اون مرد ازدواج کنه. از طرفی در اخر قسمت قبل توپراک غش می کنه و چنار اونو می بره بیمارستان وقتی به هوش می اید میگه چند وقته این حالت سرگیجه رو داره و چنار به دکتر می گه ممکنه همسر من باردار باشه میگه باید تا جواب ازمایش بیاد صبرکنیم( افرینننن سه تا بچه از سه تا زن) از طرفی زمرد و نجیب می خوان یه خونه دیگه بخرن و از اون ویلا برن. از طرفی اجه رابطه اش رو با مهمت تموم می کنه چون می گه می خوام ازدواج کنم و در واقع بخاطر خود مهمت این کار رو می کنه. جواب ازمایش حاضر شده نه عفونتی وجود داره و نه توپراک حامله است پس دلیل این غش ها چیست که دکتر میگوید ازمایش های دیگری نیاز است. اقبال خانه ویلایی را فروخته و یشیم دیگر جایی برای زندگی ندارد پیش چنار می اید و می گوید من باید چکار کنم که چنار می گوید مادرم برای انتقام از نجیب و زمرد که طلاق نگرفته اند این کار را کرده است. از طرفی توپراک در شرکت اون وکیلش کار پیدا می کنه از طرفی چون یشین خونه اش رو از دست داده همه اثاث هاشو می اره خونه چنار . چنار می گه تو باز نقشه کشیدی و یشیم می گه هر طور می خوای فکر کن اما تو باید از من که بچه تو رو حامله هستم مراقبت کنی و چنار میگه این تنها کاری که برات می کنم و فکر نکن می تونی رابطه من و توپراک رو خراب کنی که یشین هم می گه خسته شدم از بس می گی توپراک. از طرفی زمرد نمی خواد جراحی کنه و سینه هایش را در بیاورد. و یشیم و چنار هر دو می رن دفتر وکیل و یشیم می خواد بدونه که چرا جکم طلاق هنوز صادر نشده که توپراک با یک سینی چای وارد می شه. از طرفی یشیم به شوهر قبلی توپراک پول داده تا حسابی تیپ بزنه و به عنوان تسلیت گفتن مرگ حوا بره خونه توپراک و دل توپراک رو یه جوری به دست بیاره چنار از دیدن توپراک اونجا تعجب می کنه و وکیل میگه توپراک برای کار در اشپزخانه امده انجا و برای یشین و چنار قهوه می اورد چنار می گه تو لازم نبود این کار رو بکنی که توپراک می گه من باید خرج خودم رو در بیارم و به این کار نیاز دارم . از طرفی یشیم به وکیل میگه که کار طلاق چی شد که وکیل میگه اگه چنار قاضی رو قانع کنه که دوستش داره کار سخت می شه که یشیم می گه پس موضوع بچه من چی می شه. از طرفی چنار به وکیل میگه توپراک هنوز زن منه و نمیخوام این کار رو بکنه پس وکیل توپراک رو به عنوان دستیارش استخدام می کنه و می گه مواظب باش از قرار ما بویی نبره که مسئله طلاق ر و داریم عقب می اندازیم. از طرفی یشیم به توپراک می گه لاله رو بیار هتل تا من ببینمش و وقتی می ره هتل چنار رو با یشیم در هتل می بینه که ناراحت می شه و چنار میگه این نقشه تو بود تا مارو با هم ببینه و یشیم می گه این مشکل تو است و من خاله لاله هستم. از طرفی شوهر سابق توپراک می فهمه که اون می خواد طلاق بگیره. وکیل لباس زیبایی برای توپراک خریده و وقتی داره از زیبای توپراک تعریف می کنه چنار اونا رو با هم می بینه و ناراحت می شه
چنار که توپراک و وکیل رو با هم در رستوران دیده حسابی حسودی می کنه به گوشی وکیل اس مس می زنه که بیا توالت و در توالت با او دعوا می کنه و می گه نباید به زن من نزدیک شی و فردا باید اخراجش کنی . از طرفی وقتی توپراک می رسه خونه چنار خیلی عصبی است و می گه کجا بودی و چرا در اون رستوران بودی توپراک می گه این برای کاره ولی چنار میگه تو زن منی و فردا باید استعفا بدی اما توپراک قبول نمی کنه در این حین چنار می پره و توپراک رو می بوسه توپراک می گه نباید این کار رو می کردی. از طرفی یشیم در بیمارستان منتظر چناره اما چنار در بیرون رستوران داشته توپراک و اون وکیل رو دید می زده و بعد هم می ره خونه و به کلی یشیم رو فراموش کرده یشین عصبانی می شه و سوار ماشین اون دکتره می شه دکتر هی دلداری اش می ده که وقتی نزدیک خونه توپراک می رسن یشین میگه چنار همیشه عاشق اون دختر می مونه و منو دوست نخواهد داشت و در ماشین رو باز می کنه و می پره پایین . دکتر می رسونتش بیمارستان. فردا چنار می ره دیدنش و ازش عذر خواهی می کنه اما یشیم محل نمی ده. زمرد پیش توپراک می ره و می گه دختر من به خاطر تو خودکشی کرده و تو مقصری توپراک می گه من از زندگی چنار میرم اما زمرد میگه اینم یه بازی دیگه تو است. اقبال خانم به چنار زنگ می زنه تا خبری بهش بده توپراک رفته استتتتتتتتتتت. چنار از نبود توپراک عصبانی می شه و با مادرش دعوا می کنه از طرفی زمرد داره برای شیمی درمانی حاضر می شه و یشیم در بیمارستان به چنار زنگ می زنه که بچه از دیروز تکون نخورده. چنار می ره بیمارستان از طرفی اون دکتره کانسل بالای سر یشیم می رسه ولی چنار بجای اینکه بالای سر یشیم باشه همش داره به موبایل توپراک زنگ می زنه و حتی نمی اید تا به صدای قلب دخترش گوش دهد. دکتر عصبانی می شود و باهاش دعوا می کنه و چنار هم عصبانی می شه و با دکتر بد رفتار می کنه. کانسل عصبانی می شه و به یشیم می گه بهتره یه دکتر دیگه برای خودت انتخاب کنی چون این پسره واقعا روی اعصاب منه. یشیم ناراحت می شه و به چنار میگه باید از کانسل عذرخواهی کنی زیرا اون تنها کسی است که من می تونم بهش اعتماد کنم از طرفی چنار قبول می کنه و می ره پیش کانسل و می گه من می دونم چرا تو نمی تونی منو تحمل کنی چون تو یشیم رو دوست داری و دکتر هم تایید میکنه. از طرفی توپراک با اون وکیله خیلی دوست شده اون وکیل یه دختر داره و زنش رو طلاق داده یه روز دخترش با زنش دعواش شده و دختره میزنه از خونه بیرون توپراک و وکیل میرن دنبالش و پیداش می کنن دختره فکر می کنه توپراک دوست دختر باباشه اما توپراک می گه من متاهل هستم. از طرفی توپراک با این دخترخیلی دوست می شه و شب می ره خونه وکیل تا دختر خوابش ببره. فردا صبح که چنار وکیل رو با توپراک می بینه خیلی عصبانی می شه و می گه چرا همه شب رو با اون مرد بودی توپراک قضیه رو توضیح می ده و چنار میگه یا همین الان با من می ای یا هیچ وقت منو نمی بینی. از طرفی اون خدمتکار توپراک بهش می گه بهتره باهاش بری چون همین طور که می بینی چنار هیچ وقت شوهر اون زن نمی شه و اونا یه خانواده تشکیل نمی دن و توپراک دودله که بره یا نه. ( اینا هم مارو کشتن یا برو یا ولش کن دیگه خیلی اب بستن به سریال حالا فرض کن جم می خواد هر قسمت اورجینال رو چند تا هم بکنه ببینید دیگه اون موقع چه اعصاب خرد کنی بشه) توپراک مردد است که ایا دنبال چنار برود یا نه او با خودش میگوید شاید ان بچه شانس این بچه شانس این را داشته باشد که با پدرش زندگی کند عروسی یکی از دوستان توپراک است و چنار و توپراک شاهدان عقد هستند. توپراک به چنار همش نگاه می کند ولی چنار سعی می کند خود رو کنترل کند و بهش نگاه نکند. یشیم می خنده و می گه یه زوجی که دارن طلاق می گیرن دارن شاهد عقد می شن چه مسخره. توپراک همش گریه می کند وقتی می فهمد که چنار با طلاق موافق شده. از طرفی چنار می خواهد برای یشیم خونه بگیره و یشیم می گه به شرطی که خونه نزدیک خونه تو باشه. بچه ریحان معلوله و ریحان اینو به مهمت می گه. از طرفی توپراک در دادگاه ناگهان میگه من طلاق نمی خوام چون شوهرم را دوست دارم و یشیم میگه این چی داره می گه. از طرفی پدر توپراک می فهمه که مرگ لاله تقصیر نجیب بوده و این موضوع رو به اقبال میگه. یشیم داره همش داد و بیداد می کنه و میگه من مدت ها منتظر این طلاق بودم تو به من قول داده بودی اما زیرش زدی. چنار هم که بهت زده داره نگاه می کنه . قاضی می گه یا ساکت می شی یا بیرونت می کنم. یشیم انقدر داد و بیداد می کنه که قاضی بیرونش می کنه و دستور زندانی شدنش رو می ده. چنار میگه این زن حامله است و نباید این کار رو بکنین اما قاضی می گه تو دخالت نکن. یشیم رو پلیس ها می برن و چنار هم دنبالش می ره. یشیم می ره زندان و چنار در نهایت ازادش می کنه و می رسونتش خونه. از طرفی پدر توپراک به اقبال گفته که نجیب مسئول مرگ لاله بوده چون اول باهاش دعوا کرده بعد با ماشین دنبالش کرده و وقتی تصادف کرده از اونجا فرار کرده اگر به بیمارستان می رسوندش ممکن بود زنده بمونه. از طرفی ریحان می خواد بچه اش رو که عقب افتاده است رو عمل کنه و در بیاره چون بچه خیلی بزرگ شده و امکان سقط نداره. چنار میره پیش توپراک و می گه چرا از قبل نگفتی همچین تصمیمی گرفتی و ما می تونستیم با کمک وکیل هامون این موضوع رو حل کنیم و این همه جنجال نمی شد. توپراک می گه من عاشقتم و نمی خوام طلاق بگیرم. چنار می گه منم عاشقتم پس قول بده دیگه هیچ وقت منو رها نکنی . توپراک می گه من تو رو با تمام وجود دوست دارم و هرگز رهات نمی کنم. توپراک و چنار هم رو می بوسند و توپراک می گه اینجا تو خیابون میگه مگه چیه تو همسر منی و در این هنگام مادر توپراک می اید بیرون و این دو رو با هم می بینه و می خنده. چنار برای توپراک یه سورپرایز داره سفر با کشتی به یک جزیره. در این قسمت فقط به سفر این دو می پردازه و در اخر چنار می گه می خوام از تو یه عالمه بچه داشته باشم و اول یه پسر. و در نهایت می گه می خوام برات یه عروسی واقعی بگیرم که مثل دفعه قبل الکی نباشه و توپراک یه ذره ناز میکنه و بعد می گه عاشقتم. ( این چنار هم کشت مارو با این بچه هاش تا اخر فیلم معلوم نیست از چند تا زن می خواد بچه دار بشه) یشیم که از رابطه دوستانه و عاشقانه توپراک و چنار عصبانی است حسابی الکل مصرف می کنه و شروع به رانندگی با سرعت بالا می کنه در حالی که دکتر هم کنارشه و یه تصادف شدید می کنه. اونو به بیمارستان میرسونن و او اسیب جدی دیده و مجبور می شن که بچه رو زودتر خارج کنن و به دنیا بیارنش. چنار میره بیمارستان اما یشیم حسابی عصبانی است و اون و مادرش رو از اتاق می اندازه بیرون. دکتر می گه ممکنه به خاطر زود به دنیا اومدن به مغز بچه اسیب رسیده باشه و باید بچه رو با شیر خودت تغذیه کنی .چنار هر روز به دیدن یشیم میره و این موضوع مادر توپراک رو ناراحت کرده که نکنه یشیم برای چنار باز نقشه بکشه ولی توپراک می گه این بچه پسرشه و باید بهش اهمیت بده. بچه یشیم خیلی کوچک است و چنار می ترسد که یشیم مادر خوبی برای این بچه نباشد و به توپراک می گوید که تو اگر مادر بچه بودی خیالم راحت بود اما این یشیم خیلی بی مسئولیت است. از طرفی یشیم برای بچه اش یک مهمانی گرفته و همه رو دعوت کرده حتی توپراک و چنار رو توپراک یه ذره ناز می کنه که نیاد بهتره ولی در نهایت او هم همراه چنار در این مهمانی شرکت میکنه. زمرد خانم سینه هایش را جراحی کرده و می خواهد سیلیکون بگذارد که نجیب مخالف این کار است. در مهمانی یشیم به توپراک می گوید من تنهایی از پس نگهداری این بچه برنمی ایم و بهتر است تو به من در نگهداری بچه کمک کنی و توپراک هم قبول می کند.
ادامه اش ...
ابراهیم با نقشه یکی از درباریان به خیانت متهم میشه واعدامش میکنن.مصطفی هم یه توسط داماد خرم فریب میخوره وطوری وانمود میشه که خواسته به سلیمان حمله کنه برای همین اون رو هم میکشن .۵سال بعدخرم میمیره وماهی دوران درفقرکنار عروسش برسر مزار پسرش زندگی میکنه .سلمان هم دریکی از فتوحاتش به طور ناگهانی میمیره وسلیم به پادشاهی میرسه واز اونجایی که خرم مرده بود سلیم ،ماهی دوران را به قصر میاره واو رو والده سلطان اعلام میکنه ومادر خودش خطاب میکنه ولی ماهی دوران میگه از این قصر متنفره وبرمیگرده وبعد از او هیچ کس نتونست حریم را به خوبی اداره کند. بر اساس تاریخ آمده است که: سلطان سلیمان ماه دوران و مصطفی را به قصر یکی از شهرهای مجاور میفرسته چون طبق سنتهای عثمانی یک شاهزاده پیش از امپراطوری باید در یک شهر کوچک سلطنت کنه البته قصد اصلی سلطان تبعید کردن ماه دورانه اما نمیگه. خرم هم یک پسر که هیچ شش تا به دنیا میاره و اولین زنی میشه که در تاریخ عثمانی رسما با یک پادشاه عثمانی ازدواج میکنه!!!! سلطان هم محمت رو بیشتر از مصطفی دوست داشته که باعث رقابت بین دو برادر میشه. طبق سنتهای عثمانی پسر اول باید سلطنت رو به ارث ببره که همین مسئله خرم رو خیلی نگران میکنه. به هر حال پسر اولش محمت بعد از ده پانزده سالی میمیره . خرم هم مصطفی را تنها مانع سر راه به سلطنت رسیدن پسر خودش میدونه به کمک وزیر دربار که ظاهرا فامیلش بوده دسیسه میکنه و وقتی سلیمان برای یک جنگ رفته از طرفی وزیر به مصطفی میگه برای کمک به پدرت با سپاهت برو از اون طرف به گوش شاه میرسونه که پسرت با لشکرش داره میاد که تو رو بکشه. شاه احمق هم باور میکنه و به محض رسیدن مصطفی اونو میکشه!!!!!!!!!!!! و اینگونه سلیم پسر خرم سلطان به سلطنت میرسه. ماه دوران هم در شهری که مزار پسرش بوده در فقر شدید زندگی میکنه تا وقتی سلیم به حکومت میرسه و براش حقوق معین میکنه. خرم هم یک سری کارهای خیریه انجام میده و بالاخره وقتی میمیره در جوار مقبره سلطان سلیمان دفن میشه . از اونجایی هم که اهل اوکراین بوده توی اوکراین مجسمه اش رو میسازن که هنوز هم هست و یک مسجد هم به نام اصلی و روسی او بنا میکنند!! و اینگونه ظالم به هر آنچه میخواد میرسه!!
وحالا بریم سر اصل مطلب:سریال حریم سلطان در شبکه دبی با فرکانس هاتبرد"فرکانس11747"27500"H هرشب ساعت 8:30 دقیقه از شبکه دبی
|
||
به قلم
دوستان
موضوعات مرتب
|
||